گاهی وقتا از دست اطرافیام خیلی دلم میگیره مثل حالا .
روایت نه قهرمان پروری می طلبد نه تحقیر و دشنام.
من با این یادداشتها تنها و تنها قصد روایت زندگی ام را داشتم و بس
همین همین همین ...
کاش می شد ماند...
سلام به همه دوستای خوبم
امروز اومدم که از همه شما خداحافظی کنم برای همیشه . تو این مدت خیلی بهتون عادت کرده بودم . اما باید برم اینجا دیگه جائی برای من وجود نداره که من اگه میومدم پشت نت به امید یه عزیز بود که خیلی هم دوستش داشتم اما از خودم رنجوندمش مثل همیشه نمی دونم چرا با اینکه خیلی دوستش دارم اما همیشه می رنجونمش و اون دیگه نیست که منم بخوام بیام برای همیشه از دستش دادم و دیگه نمی دونم که باید چه کار کنم .
می دونید خودم خواستم که بره خودم خواستم که فراموش کنه و اونم رفت و فراموش کرد اما خودم نمی تونم خودم نمی تونم فراموشش کنم چون که در اوج نا امیدی هام اومد و بهم امید داد بهم نشون داد که زندگی زیبائی های خودشو داره و امروز من مثل یه تشنه که وسط یه بیابون بی انتها تنها نشسته به امید اینکه ...
خیلی خسته هستم هیچ کس دلیل منو برای این کار قبول نمی کنه همه می گن خودت مقصر بودی خودت زیادی مغروری .
راست می گن غرورم هیچ وقت بهم اجازه نداد که بهش بگم که چقدر دوستش دارم و حالا دیگه نیست ...
انشالله هر جائی که هست خوشبخت و موفق باشه.
شما دوستای خوبم هم همینطور امیدوارم همواره خوب خوش و موفق و خوشبخت باشید .
منم حلال کنید خلاصه هر خوبی بدی و ... از من دیدید حلال کنید
در ضمن یه سر به بلاگ شب شکن هم بزنید و به مهرانای عزیز کمک کنید شاید مهرانا یه محبوبه دیگه نشه بذارین مهراناها و محبوبه ها هم مثل ما سالم زندگی کنند میدونید این بلاگ نزدیک به هزار نفر خواننده داره اگه هر کدوم از خوانندهها دو هزار تومن که بذارن خودش می شه دوملیون همه بیاین تو بلاگامون از مهرانا بنویسیم از عشقش به زندگی شاید تونستیم یه آدم یه انسان رو از مرگ حتمی نجات بدیم به امید آنروز
خوش باشید
الهام