سلام عزیزان
سلامی که دیگر رنگی از نشاط ندارد...
دیگر توان و رمقی باقی نمانده بود و صبوری ها را فایده ای نیز... و خدا هم راضی نبود و محبوبه کوچولو رها شد و رفت خوشا به حال آنان که از این امتحان الهی سر بلند بیرون آمدند ...
هر روز از جلوی بیمارستان رد شدیم و حتی نگاهی به پشت میله های سبز بیمارستان نینداختیم که ببینیم داخل حیاط ه خبره. صورت کودکی رو ببینیم که بیماری معصوم تر از گذشته اش کرده بود.
اما پشت اون میله های سبز ،دختر کوچکی بود که اگه دردشو بدونی سنگ هم که باشی درد خودت برای چند لحظه از یادت میرود. و گذشتیم و گذشت.
محبوبه هم رفت مثل هزاران کودک بی گناه دیگر که پیش از او رفته بودند حالا نه از آن دستگاههای بزرگ و سنگین خبری هست و نه از ناله های محبوبه .
مرغ عشق کوچولو دیگه صدائی برای خوندن نداشت .
و محبوبه کوچولو ... رها شد پرواز کرد و رفت ......
و اکنون چقدر سخت است خواندن حرف های کودکی که ......
مادرش به او می گفت شادی کن می گفت چه فایده مامان من که خوب نمی شم . مادر با از مرگ حرف زد می گفت مامان کمکم کن من میخوام زندگی کنم، پیش خواهرم برگردم، پشت همه دفتر های دعای مادر نوشته شده بود التماس دعا مامان...
حالا محبوبه پیش خواهرش برگشته به شهری که ماهها از آن دور بود قرار شده که با پولی که برای درمان محبوبه جمع شده یک موسسه ایجاد شود . برای کمک به بیمارانی مثل او .
نمی دونم چرا حالا؟؟؟؟؟ چرا حالا باید می رفت حالا که هشتاد هزار یورو براش جمع شده بود حالا که ویزاش آماده شده بود و همه خرج درمان و سفرش هم در حال جمع شدن بود . نمی دونمن شاید محبوبه رفت تا خیلی ها بفهمند که ....
از همه کسانی که مادی و معنوی به محبوبه کمک کردن تشکر میکنم.
هر کس قدمی ،هر چند کوچک که برداشته باشد در پیشگاه خداوند اجرش و ثوابش محفوظ است.
مادر محبوبه از همه تشکر کرد از همه کسانی که بهر شکل به محبوبه کمک کردن .
دیگه محبوبه از میان اون دستگاه های بزرگ و سنگین رها شده و پرواز عشق را آغاز کرده ....
ای کاش من زودتر باخبر می شدم و می نوشتم ...
ای کاش اونا که می دونستن و می تونستن ، کاری می کردند تا این کودک نجات پیدا می کرد و از این بیماری رهائی میافت و امروز بجای شیون و ناله صدای خنده و شادی فضا را پر می کرد ....
چشم ها را باید شست
جور دیگر باید دید...
خوش باشید
الهام
" .... THE GOOD ONES DIE YOUNG! ....." :(((((
ROHESH SHAD. KHODAVAND BE PEDAR O MADAR VA KHANEVADEH VA DUSTASH SABR O TAHAMOL BEDEH! :(
az link, merci!
......................Salam khili moteasefam az inke
vaghean khilia mesle mahboobe be koomak niaz daran
...........................................Ama
انقدر از این چیزا دیدم و شنیدم و خوندم که نگو
بعضی وقتا میخوام انقدر قدرت داشتم که بتونم به همه کمک کنم اما حیف حیف
ممنون بخاطر لینک
بزودی بهت لینک میدم
موفق باشی
Salam bazam manam dashtam neveshtehaie ghadimitono mikhondam didam neveshtid nimnegah badesham to neveshtehaton familaio didam ke khili Ashna bood!
rasti Shoma az shirazid?
آره من از شیرازم
خیلی ممنون از اینکه من را لینک کردی . . .
مرسی
به زودی به شما هم لینک میدهم
با تشکر
نمیدونم چی بگم...بعضی وقت روزگار خیلی نا جوونمردتر از اون که هست چهرش رو نشون میده...اما یه چیز رو یادمون نره...جون محبوبه مال خودش نبود ؛ امانت خدا بود و هر وقت میخواست میتونست بگیره...و خوش به حال محبوبه که قبل از اینکه درگیر دنیا بشه اونو دور زد و رفت..
منم باید عین بفیه فقط اظهار تاسف کنم..نه؟ منم باید بگم کاری از دستم بر نمیاد..اگر هم کسی می تونست کاری کنه نمیومد که جار بزنه.اصلا ولش کن..میخواستم اون شعر و تو وبلاگم بزنم گویا دلت نمی خواست..باشه عیبی نداره..طبیعیه..
اخه خجالت می کشم
من هم با نظر بقیه موافقم. درسته .......همینطوره
نگی نگفتی...................
با اجازهْ همگی سیروس
سلام مرسی از اینکه لینک منو گذاشتی منم گذاشتم
بازم سر بزن
سلام.دیدم که ازتبار رفقای بلاگ اسکای هستی وچون ما هم تازه اومدیم تو این شهرغریب ایکنه بد شد نیام اینجا. فعلا........
درضمن من با پسرخاله (شهریار) وبلاگ رو شریکیم. با هم مینویسیم.
سلام.موفق باشی.
سلام دوست عزیز اگه وقت کردی یه سر بیا وبلاگ من قرار وبلاگی امیدوارم همه شرکت کنید
سلام
نوشته ات باعث شد دوباره یاد عزیزترین و بزرگترین معلم زندگیم یعنی ... بیفتم. ماجراشو اوایل تیر تو بلاگم مینویسم.
خوسحالم میکنی اگه به بلاگم سر بزنی و نظر بدی.
البته حالا.
ممنون.
دیگه دیره ... همیشه دیره ..
آره کاش آدما میفهمیدن...
ولی این فهمیدن لیاقت می خواد.
بازم بنویس..