-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 7 مهرماه سال 1382 13:18
سلام خوبین؟ بالاخره زهرا خانوم رضایت دادن و آپ کردن . تشویقشون کنید . راستش الان زهرا کنار دستم نشسته و به همه سلام میکنه گفتم که قرار بود بیام پیش دختر خاله عزیزم . خوب موضوع بحث ما امروز درباره کامنتا بود . خوب راستش این کامنت دونی واسه انتقاد از نوشته های نویسنده وبلاگه نه تبلیغ اما شاید خیلی کم پیش بیاد که خواننده...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 2 مهرماه سال 1382 13:17
سلام حالتون؟احوالتون؟ برای اینکه دوستم داشته باشی،هر کاری بگویی می کنم. قیافه ام را عوض می کنم،همان شکلی می شوم که تو می خواهی. اخلاقم را عوض می کنم،همان طوری میشوم که تو می خواهی. اصلاً اسمم را عوض می کنم،هر اسمی می خواهی روی من بگذار. خب،حالا دوستم داری؟،،،نه_صبر کن ! لطفاً دوستم نداشته باش. حالا آنقدر عوض شدم که...
-
زود میام ...
یکشنبه 30 شهریورماه سال 1382 01:01
سلام خوبید؟ امشب نوبت زهرا بود اما ... خیلی بدی دختر خاله بد بد بد زهرا فکر کنم هفته دیگه مثل امروز خونتون باشم کاراتو بکن چون من نمی شینم تو خونه باید با من بگردی خوشال شدی ؟ می دونم عزیزم زیاد بخودت فشار نیار که خدای نکرده مریض نشی چون خالم گناه داره مریض داری کنه ... آقا ما عروسی دعوت شدیم نه یکی بلکه دوتا آخرای...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 26 شهریورماه سال 1382 01:15
سلام خوبین؟ از اولش بگم کسی از شما این دختر رو که من عکسشو گذاشتم کنار وبلاگم می شناسه؟ والا خواستگاراش پاشنه در وبلاگمو از جا در آوردن اگه بین شما کسی اصلا اقا مهدی شما که این فالبو ساختی خودت بگو این کیه اه اه اه این همه آدم اومدن متن به این قشنگی رو ندیدن قالبو می بینین؟ والا این ماجرا رو دختر خالم قسمم داده که...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 22 شهریورماه سال 1382 15:08
یه نقد از صدا و سیما سلام خوبین؟ اگه این مطلبو ننویسم دق می کنم . امروز بعد از مدتها تلویزیون رو روشن کردم که شاید بعد از مدتها یه برنامه مفید ببینم . شبکه یک که یک نوانما (فارسی را پاس بداریم) همون کلیپ خودمون گذاشته بود که چند تا بچه کوچولو سنگ دست گرفته بودنو با سنگاشون به تانکا و سربازای مسلح حمله می کردن رو نشون...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 20 شهریورماه سال 1382 01:13
سلام خوبین؟ اول روز پدر به همه باباها مبارک. یه مدتیه دارم بلاگا رو غصب میکنم . برا همین یکم کمتر به اینجا سر زدم چند روز پیش توی بلاگ رویا و رضا نوشتم که اینم لینک مستقیم اون یادداشت اینجا قبلش هم توی بلاگ شهریار که اینم لینکش بجای بعضیها هم به اسم خودشون نوشتم که اسمشو نمی گم . دیگه خلاصه دلم واسه اینجا حسابی تنگ...
-
تبریکات صمیمانه
شنبه 15 شهریورماه سال 1382 00:46
سلام دوستای خوبم امروز هر چی فکر کردم که چی بنویسم مطلبی به ذهنم نرسید زهرا هم که رفته مسافرت حالا حالاها نمیادش که آپ کنه می مونم خودم و خودم. اینقدر حالم گرفته هست که فکرم به هیچ وجه کار نمی کنه .تصمیم گرفتم فقط فقط فقط اینجا مطالب تا حدودی طنز کار کنم چون که فکر کنم اینجوری بهتره اما زهرا عزیزم هر چی دوست داره کار...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 10 شهریورماه سال 1382 23:49
سلام یه چیز بگم و برم آقا امسال افتادیم از این شهر به اون شهر در گردش زهرا جونم ایمان عزیزم و اسرا خانوم گل دانشگاه قبول شدن از همین جا روی گل هر سه دختر خاله عزیزم رو می بوسم و بهشون تبریک می گم واقعا خیلی خوشحالم. زهرا عزیز( که اینجا هم می نویسه) مهندسی سخت افزار میبد یزد ایمان خانم گل علوم دینی اصفهان و اسرا خانوم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 8 شهریورماه سال 1382 00:41
سلام خوبین؟ بابا من هرچی به این زهرا می گم آپدیت کن می گم دچار بحران بی مطلبی شده دختر خاله هم انقدر بی معرفت میشه؟ آقا این زهرا اسطوره مرامو معرفتو منش دختر خاله دوستیه . میگین نه گوش کنید . ما بعد از یه هفته وقتمون آزاد می شه گوشیو بر می داریم شماره این اسطوره مرام و معرفت رو می گیریم بعد از اینکه شماره گرفت (بدون...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 3 شهریورماه سال 1382 00:27
امروز خیلی دلم گرفته بود به اندازه بارش همه ابرای آسمون دلم می خواست گریه کنم . اما نمی خواستم کم بیارم. هر چی گفتن خندیدم کفتن کفتن گفتن و من تنها خندیدم نه یک لبخند بلکه قهقهه نگام کردن به حالت تاسف سری تکون دادنو گفتن دیوونه شده و من به این حرفشونم خندیدم شده بودم به مثابه همون آدمی که گفته بود این خنده من از گریه...
-
من آمده ام وای وای من آمده ام
شنبه 1 شهریورماه سال 1382 03:57
سلااااااااااااااااااااااااااام به همه دوستای خوب و ناز خودم. دلم واستون یه ذره شده بود اما شماها که سراغ منو نگرفتین اصلا هیییییییییی بابا معرفت . گویا در دوران غیبت صغری من قالبم هم بهم ریخته بود. این قالب مشترکم که پیشنهاد شهریار هست برای بچه های پرشین بلاگ و بلاگ اسکای . خلاصه قالب مشترک رو من نوشتم که در حال حاضر...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 27 مردادماه سال 1382 14:54
سلام کاش می شد عظمت دل دریایی ات را فهمید.کاش می شد برای هر نگاه عاشقا نه ات هزاران گل سرخ هدیه کرد. کاش می توانستم اشک برای همیشه از خانه ی چشمانت بیرون کنم ،به جای آن لبخند را هدیه دهم . می دانم که نمی توانم ، شرمنده ام عزیز ترینم که از همان آغاز درد را هدیه ات کردم. دوستت دارم ،نه آن اندازه که دوستم داری ،که آن را...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 22 مردادماه سال 1382 14:17
سلام حال شما؟خوش می گذره؟ خدایا،اگر تکه ای زندگی می داشتم،نمی گذاشتم حتی یک روز بگذرد بی آن که به مردمی که دوستشان دارم،نگویم که دوستشان دارم. گابریل گارسیا مارکز کاش می شد ارزش لحظه های با تو بودن را می دانستم ، کاش پیش از رفتنت گفته بودم که دوستت دارم،آن اندازه که خود نیز حیرانم،ولی حالا من مانده ام و یک دنیا حسرت....
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 17 مردادماه سال 1382 14:26
سلام حال شما؟ امشب به قصه ی دل من گوش می کنی فردا مرا چو قصه فراموش می کنی هوشنگ ابتهاج کاش می شد همیشگی باشی برایم،فراموشم نکنی،بمانی در کنارم،حتی اگر تنها شادی هایم را با تو قسمت کنم. خوش باشید زهرا
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 15 مردادماه سال 1382 14:46
سلام حال شما؟؟خوش می گذره؟ همیشه،وقتی تنها و نا امید و ملول تنت،روانت،از دست این و آن خسته ست، همیشه،وقتی رخسار این جهان تاریک، همیشه،وقتی درهای آسمان بسته ست، همیشه،گوشه گرمی،به نام دل با توست، به دل پناه ببر،آخرین پناهت اوست، تو را چنان که تمنای توست،دارد دوست..... فریدون مشیری راستی؛الهام خانومی واسه دو هفته رفتن...
-
من هر روز صبح یادم می ره زندگی کنم.
یکشنبه 12 مردادماه سال 1382 02:12
سلام دلم گرفته قد یه دنیا هر روز ساعت ۱۲بیدار می شم یه آب به دست و صورتم میزنم صبحونه می خورم سر به سر مامانم می ذارم . بعد میام سیستممو روشن می کنم با این بیچاره هم ور می رم تا عصر. عصر میرم بیرون تا ساعت ۹. ساعت ۱۰ onlineمیشم. تا خود صبح دوباره روز از نو روزی از نو زندگی یعنی این؟ من یادم رفته زندگی کردن یعنی چی تو...
-
سلام
چهارشنبه 8 مردادماه سال 1382 09:22
کاش می شد باور کنی دوستت دارم ؛تا ابد؛تا آن لحظه که که برای آخرین بار زندگی را نفس خواهم کشید. کاش انتظار را از چشمانم می خواندی؛چشم هایی که تنها برای دیدن توزندگی را تحمل می کنند. خوش باشید زهرا
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 5 مردادماه سال 1382 20:22
سلام با خودم عهد کرده بودم تا بلاگ اسکای درست نشده ننویسم این روزا شیرازو گشتیم توی پست بعدی مینویسم فعلا خوش باشید الهام (زهرا نوبت توئه )
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 30 تیرماه سال 1382 02:21
گاهی وقتا از دست اطرافیام خیلی دلم میگیره مثل حالا . روایت نه قهرمان پروری می طلبد نه تحقیر و دشنام. من با این یادداشتها تنها و تنها قصد روایت زندگی ام را داشتم و بس همین همین همین ...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 24 تیرماه سال 1382 04:41
سلام بعد از ده روز برگشتم دلم برا تک تکتون تنگ شده بود اینروزا خیلی فکر کردم و خیلی چیزا یاد گرفتم فهمیدم که چقدر دوستش دارم و حاضر نیستم با دنیا عوضش کنم فهمیدم که ... و بر گشتم که بنویسم از خودم و زندگیم شاید مسخره باشه. انشالله فردا شروع میکنم. راستی آی دی یاهو رو چند تا از بچه ها خواسته بودن kash_mishod2003 که سما...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 13 تیرماه سال 1382 01:32
کاش می شد ماند... سلام به همه دوستای خوبم امروز اومدم که از همه شما خداحافظی کنم برای همیشه . تو این مدت خیلی بهتون عادت کرده بودم . اما باید برم اینجا دیگه جائی برای من وجود نداره که من اگه میومدم پشت نت به امید یه عزیز بود که خیلی هم دوستش داشتم اما از خودم رنجوندمش مثل همیشه نمی دونم چرا با اینکه خیلی دوستش دارم...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 9 تیرماه سال 1382 12:35
سلام به همه خوبین ؟ منم خوبم البته اگه بذارن خوبم. امروز عصری دیدم بابای عزیز و گرامی تشریف بردن حمام اومدن بیرون حسابی به خودشون رسیدن – فکر نکنین اولین بارش بوده ها دیگه هر کی ندونه دختر خاله های عزیز لیلا ایمان زهرا که میان اینجا میدونن بابای من خیلی به تیپش اهمیت میده حالا بگذریم- بش گفتم خیره آقای ... کجا...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 8 تیرماه سال 1382 00:53
به نام خدا سلام به همه دوستای خوبم . می خوام یه روشی پیش بگیرم که صابر هر وقت اومد بگه اوفسه و علی آقا هم نگن روحیه خودت با نوشته هات فرق داره و خلاصه اینجام برا خودم نمی نویسم واسه دل بقیه می نویسم مهم اینه که شمائی که میای چند دقیقه پیش ما باشی شاید روزمرگی خودت یادت بره راضی باشی من که نمی خوام دوستام ناراضی باشن...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 6 تیرماه سال 1382 14:36
سلام بابا این مطلب به قول شهریار آموزنده اصلا کار من نیست احتمالا یه آدم جالب هوس کرده به جای من بنویسه مامان اینا هم رفتن مسافرت تا یه هفته تنهای تنهام خودمونیم تنها بدیش اینه که تا یه هفته گرسنه هستم که اونم خدا پدر کنسرو رو بیامرزه فعلا برم یکم درس بخونم که این روزا هیچی نخوندم راستی ... بیخیال فعلا خوش باشید الهام
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 6 تیرماه سال 1382 03:36
salam
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 5 تیرماه سال 1382 13:59
سلام به همه دوستای خوب و مهربونم متن زیرقسمتی از کتاب زمستان ، چاپ 1346 ، نوشته اخوان ثالث است که تقدیم می گردد. «« ...دنیا چنین می نماید که گویا دیگر نباید از هیچکس هیچگونه توقعی داشت. دنیا چنین می نماید که کور خوانده بودیم ، آنطرفها هم خبری نبود . آنچه دریا راست غرق است و نهنگ و آنچه خشکی را ، زهر بوته و لاله. من...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 4 تیرماه سال 1382 00:22
نه نه باور نمی کنم یعنی زهرا دیگه نیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ زهرای من؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ غیر قابل باوره اما واقعیته یه واقعیت تلخ آخه چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ امروز صبح که داشتم بات حرف میزدم دیدم داری یه چیزائی میگی اما من خر باور نکردم اما یک ساعت پیش مریم زنگ زد و گفت زهرا حالش بده میخواد با تو صحبت کنه آخرین نفستو وقتی کشیدی که...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 30 خردادماه سال 1382 17:10
کاش بودی کاش بودی تا دلم تنها نبود تا اسیر غصه فردا نبود کاش بودی تا برای قلب من زندگی اینگونه بی معنا نبود کاش بودی تا لبان سرد من قصه گوی غصه غمها نبود کاش بودی تا نگاه خسته ام بی خبراز موج واز دریا نبود کاش بودی تا دو دست عاشقم غافل از لمس گل مینا نبود کاش بودی تا زمستان دلم این چنین پر سوز و پر سرما نبود کاش بودی...
-
«هیچ کس لایق گریه کردن نیست»
پنجشنبه 29 خردادماه سال 1382 20:43
سلام خوبین همگی؟ من که داغونم یه شریک تنهائی داشتم که همیشه حرفامو بهش میزدم محرم اسرار من بود الحقم که واقعا یه فرشته هست این روزا که خیلی داغون بودم به خاطر این بود که نبودش امتحان داشت اما نمی دونم حالا که امتحاناش تموم شده چرا نمیاد یعنی اینقدر بی ارزشم این همه بهم گفت دوستم داره دروغ بود این همه گفت الهام آخر سر...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 27 خردادماه سال 1382 20:25
الا ای رهگذر! منگر چنین بیگانه بر گورم! چه می خواهی؟ چه می جوئی ،در این کاشانه عورم؟ چه سان گویم؟ چه سان گریم؟ حدیث قلب رنجورم؟ از این خوابیدن در زیر سنگ و خاک و خون خوردن؟ نمی دانی! جه می دانی که آخر چیست منظورم؟ تن من لاشه فقر است و من زندانی زورم! کجا میخواستم مردن حقیقت کرد مجبورم! چه شبها تا سحر عریان به سوز فقر...