سلام به همه دوستای خوب و مهربونم

 متن زیرقسمتی  از کتاب زمستان ، چاپ 1346 ، نوشته اخوان ثالث  است  که تقدیم می گردد.

 

 «« ...دنیا چنین می نماید  که گویا دیگر نباید از هیچکس هیچگونه توقعی داشت.

   دنیا چنین می نماید که کور خوانده بودیم ، آنطرفها هم خبری نبود. آنچه دریا راست غرق است و نهنگ و آنچه خشکی را ، زهر بوته و لاله.

  من دیگر نمی خواهم این اشتباه را تکرار کنم، دیگر هیچ گونه توقعی از هیچکس و هیچسو ندارم. میخواهم چنین باشد که از هیچ چیز در شگفت نشوم. پس دیگر  از من چه توقعی میتوان داشت؟

  بره های پرور دگار و شبا نها  و شبا نکهاشان از من طلبی ندارند. خلق  خدا را بر من منتی نیست. نان خود را خورده ام و نفس خود را کشیده ام.اگر گله یا شکوه ای هست از راهزنان و فریب پیشگان باید داشت که همیشه با این دست ، دست شما را می فشارند تا آن دستشان آزاد باشد که در تاریکی دست دیگری را هم نهفته بفشارد و نیز از آنها که زیر این  جامه که پو شیده اند ، برهنگیشان نیست،  باز هم و باز هم و باز هم ( چون پیاز) جامه دیگریست . من دیگر چشمم به تاریکی عادت کرده است و دستهای آزاد را  که دام و حلقه بندگی است ، می بینم. اینست رنج و یاء س نامهء امید، مرد ملامتی لولی وش که همیشه یکتا پیرهن بوده و هر دو دستش زنجیر روستا ئیانه اش.

 اوراق این کتاب ، دستهای او نیستند که برای فشردن دست کسی آخته با شد ، بلکه میوه برگریزان درختی هستند که گویا میخواهد دیگر خود با غبان خود با شد.

 پیش از آنکه حرف آخر را زده باشم ، میل دارم اینرا هم درباره آنچه در زمستان  هست ( که لا جرم جز سردی  نباید باشد) بگویم : من شاگرد همه آن کسانی هستم که استادند....»»

««.. میگویم و مردم هم میدانند که نا مردمان فریبکار ، یا بعضی بی خبران ساده دل ، به اغوای نا کسان ، بر من تهمت : “یاس مطلق سیاه و بد بینی وحشتناک!”  نهاده اند. معنای دیگر این نسبت آنستکه : “ تو هم دروغ بگو و مثل ما ادا در بیار”و درست همینست آنچه من نمیتوانم بخواهم و نمی خواهم بتوانم . من میخواهم که ما مردم فراموش نکنیم که در چه وضعیتت نا گوار و شوم زشتی به سر می بریم، میخواهم که ما مردم بدانیم و فراموش نکنیم که چه سرگرمیها و اشتغالات ذهنی بچگانه ای برای ما فراهم میا ورند و چه فریب پراکنی و دروغباران پلید و چرکینی در کارست. برای تاراج بود و نبود مادی و معنویمان و برای اینکه نفهمیم چه حال و روزی داریم، در کجای دنیا و چه زمانی و چگونه ایستادیم ، که بوده ایم ، کیستیم و چه خواهیم شد؟....»»

 

نظرات 8 + ارسال نظر
[ بدون نام ] پنج‌شنبه 5 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 02:08 ب.ظ http://ashegahnehh.persianblog.com

hassan پنج‌شنبه 5 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 02:20 ب.ظ http://hassan.blogsky.com/

salam
ziba bood movafagh bashi
ghorboonet

دختر دریا پنج‌شنبه 5 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 08:44 ب.ظ http://mahboobe.persianblog.com

سلام دوست عزیزم..از حضور سبزتان ممنونم...منتظرتم.شاد باشی

علی جمعه 6 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 02:15 ق.ظ http://biya.blogsky.com

تا شقایق هست....

سمیرا جمعه 6 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 03:11 ق.ظ

الهام می دونم که خیلی بی حوصلهای اما بازم من اومدم

مهرانا جمعه 6 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 05:54 ق.ظ http://mehrana1382.blogsky.com

سلام.خیلی زیبا بود. تبریک میگم به این انتخاب قشنگت.موفق باشی

سش شنبه 7 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 08:23 ق.ظ

سش

مازیار شنبه 7 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 05:02 ب.ظ

زیباست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد