سلام

خوبین؟

از اولش بگم کسی از شما این دختر رو که من عکسشو گذاشتم کنار وبلاگم می شناسه؟ والا خواستگاراش پاشنه در وبلاگمو از جا در آوردن اگه بین شما کسی اصلا اقا مهدی شما که این فالبو ساختی خودت بگو این کیه

اه اه اه

این همه آدم اومدن متن به این قشنگی رو ندیدن قالبو می بینین؟

والا این ماجرا رو دختر خالم قسمم داده که بنویسم منم که یه پا مسلمونم می دونید که زیر قسمم نمی زنم اما خودمونیم شرط بندی باحالی بود .

والا ماه پیش من و الهه و سکینه با مریم (دوست لیلا) قرار شد بریم سینما .

خلاصه بعد از کلی تصمیم گیری از خونه ما رفتیم قصرالدشت خونه مامان بزرگم دختر دائیمو برداریم  بعد بریم عفیف آباد خونه لیلا اینا این عروس خانوم لباسشونو عوض کنن بعدم بریم سینما سعدی .

فیلم دیوانه از قفس پرید.

خونه مامان بزرگم بودیم که دانی (همون لیلا) یه عینک پیدا کرد که شیشه هاش بنفش بود و بزرگ کج هم بود یه رگه های نارنجی هم توش بود خلاصه بگم خیلی زشت بود .

الهه به دانی گفت که اگه تو اینو بزنی تا سینما سعدی امروز دعوت من سینما دانی هم که الحمدلله راحته گفت باشه .

اولین جائی که لیلا ضایع شد در خونه مامان بزرگم پسر همسایه مامان بزرگم از در که اومد بیرون همون موقع هم ما هم اومدیم بیرون یهو چشم پسره به لیلا افتاد اصلا ماتش برد اصلا حاضر نبود چشم از لیلا برداره .

سر کوچه هم تا رسیدیم لیلا خانوم چشمش افتاد به نوکر همسایه مامان بزرگم اینا دستشو گرفت بالا بلند گفت Hi  عباس

عباس بیچاره هم یه نگاهی به لیلا کرد و گفت کور شده؟

من که دیگه به هیچ وجه نمی تونستم خودمو کنترل کنم قاه قاه می خندیدم .

یکم جلوتر دانی و الهه تصمیم گرفتن که اگه لیلا یه چوبم دست بگیره ببرنش علی بابا . دانی هم که ماشالله هزار ماشالله با بشری تعارف نداره گفت باشه . خلاصه هرکس لیلا رو میدید مات نگاش می کرد تا سر عفیف آباد بعد

 لیلا گفت اگه محمد و مهدی ( برادراش) بیننم خیلی بد می شه اینجا رو بیخیال . خلاصه مام بکل بیخیالش شدیم اما خدائیش لیلا اونروز از کارگر افغانی هم متلک شنید .

آخیییییییییش چهارشنبه می ری کویت از شرت راحت می شیم . سال دیگه هم نمیای ایران که دیگه رات نمی دم آبرو برا ما باقی نذاشتی.

راستیییییییییییی وبلاگ مامانی خونشل منم راه افتاد حتما حتما حتما برید ببینید نظر بدین تا مامانی گلم توشیق بشه بازم مطلبای خونشل خونشل بذاره مامانی موفق باشی وبلاگ ناهید جونم هم که گفتم سیاسیه راه اندازی شده اینم برید ببینید

در ضمن الهام کش 1 این فقط نظر من بود شما هیچ اجباری ندارید برای شنیدن نظر من در ضمن شما که انقد شجاع هستید چرا هیچ آدرسی از خودتون بجا نذاشتید؟  دانشگاه قبول نشدن منم فقط فقط فقط بخودم ربط داره همین

خوب

خوش باشید

الهام

 

 

یه نقد از صدا و سیما

سلام

خوبین؟

اگه این مطلبو ننویسم دق می کنم .

امروز بعد از مدتها تلویزیون رو روشن کردم که شاید بعد از مدتها یه برنامه مفید ببینم. شبکه یک که یک نوانما (فارسی را پاس بداریم) همون کلیپ خودمون گذاشته بود که چند تا بچه کوچولو سنگ دست گرفته بودنو با سنگاشون به تانکا و سربازای مسلح حمله می کردن رو نشون می داد که من با دیدن این صحنه کلی خندیدم آخه اگه اینا می خواستن با سنگاشون کاری از پیش ببرن نیم قرن آواره نمی شدن.

شبکه دو بیشتر مد نظر منه که بعد می گم

شبکه سه هم جمشید مشایخی رو نشونده بودن وسط و هندونه بود که زیر بغل این بیچاره می ذاشتن .

شبکه چهارم که داشت سیمای چهار رو نشون می داد که آخرشم نفهمیدم چیه چون نقد فیلمای خارجی بود.

شبکه استانی هم که قربونش برم .

نمی دونم با این صدا و سیما دیگه چرا ماهواره ها رو جمع کردن لااقلش اونا یه چیزی داشتن .

حالا بیخیال اینا بریم سر همون شبکه دو که مد نظر منه. و باعث شد کلی حرص من در بیاد.

چند تا مترسک بشکل بوش و منشیشو شارونو و ... درست کرده بودن و دلقک بازی در می آوردند این مثلا برنامه سیاسی صدا و سیمای ماست .بعد هر جا می شینن می گن ایران در صنعت طنز سازی یکی از موفق ترین کشورهاستصنعت طنز ایران خیلی قدرتمنده.

که تنها چیزی که ندیدم قدرتمندیه لابد زیر آسمان شهر خیلی قدرتمند بود یا پاورچین یا نه بدون شرح شایدم کوچه اقاقیا یا باغچه مینو نه حتما بانکی ها قدرتمنده آره حتما همینطوره با به ابتذال کشیدن زبان فارسی و مسخره کردن یه آدم نهایت قدرت ساخت مجموعه های طنز رو به نمایش میذارن.

یادمه چند وقت پیش مادرم می گفتن توی یکی از جلساتشون یکی از آقایونی که تا بحال چندین کتاب هم بیرون دادن تعریف کردن که من به بچم می گم برو بخواب میگه بابا حالمو نگیر یا به خانمم می گم شام حاضره می گه عجب گیری دادیا .

اصلا در شان و شخصیت یه آدم هست که راست بره چپ بیاد بگه من چکاره بیدم؟

نمونه هائی از این دست خیلی زیادن که الان من حضور ذهن ندارم اما مطمئن باشید  ایران اینجوری هیچی نمی شه هیچی.

پیروز باشید
 الهام

 

 

سلام

خوبین؟

اول روز پدر به همه باباها مبارک.

یه مدتیه دارم بلاگا رو غصب میکنم .

برا همین یکم کمتر به اینجا سر زدم

چند روز پیش توی بلاگ رویا و رضا نوشتم که اینم لینک مستقیم اون یادداشت اینجا

قبلش هم توی بلاگ شهریار که اینم لینکش

بجای بعضیها هم به اسم خودشون نوشتم که اسمشو نمی گم .

دیگه خلاصه دلم واسه اینجا حسابی تنگ شده .

راستی حمیده گل و ناز خودمم می خواد وبلاگ بسازه فردا که رفتم کوه اسمشو گیر میارم مینویسم اینجا تا شما هم برید ببینیدش.

ناهید جونم هم وداره وبلاگ می سازه یه وبلاگ سیاسی که احتمالا همشو اینگلیسی تایپ می فرمایند (کلااااااااااااااااااااااااااااااس)

احتمالا سیروس هم بزودی بر می گرده و بازم مینویسه .

خلاصه امشب کلی آمار گیری داشتما.

رااااااااااااااااااااااااااااااااستی نظر خواهیمونووووووووووووووو یوهو بازم نظر خواهی دار شدیم از همین جا لازمه تشکرات لازمه رو از گروه پرشی جون بفرمائیم.

خوب خیلی حرفیدیم

فعلا

موفق باشید

الهام