تبریکات صمیمانه

سلام دوستای خوبم

امروز هر چی فکر کردم که چی بنویسم مطلبی به ذهنم نرسید زهرا هم که رفته مسافرت حالا حالاها نمیادش که آپ کنه می مونم خودم و خودم.

اینقدر حالم گرفته هست که فکرم به هیچ وجه کار نمی کنه .تصمیم گرفتم فقط فقط فقط اینجا مطالب تا حدودی طنز کار کنم چون که فکر کنم اینجوری بهتره اما زهرا عزیزم هر چی دوست داره کار می کنه من دخالتی نمی کنم .

راستی بعضی از دستان گفته بودن که چرا خیلی وقته درست و حسابی آپ نکردم که باید خدمت اون دوستان عرض کنم که من مطلب آخرمو توی وبلاگ شهریار نوشتم اینم به خاطر یه قرار وبلاگی بود که رضا خواسته بود .

شهریار هم که دیگه رفته و دیگه نمی نویسه ولی برمی گرده انشالله که زود زود برگرده دلمون براش تنگ می شه .

صابر هم بالاخره برگشت به سلامتی و آپ کرد.

دیگه دیگه آهان :

یه سری از دوستام گله کرده بودن که چرا اسم ما رو جزو قبول شده ها ننوشتی باید عرض کنم خدمتشون که اونروز من فقط اسم دختر خاله هامو نوشتم و از همین جا به

سمیه عزیز که فیزیک ارسنجون

ندای عزیزم که پزشکی تهران

نازی خوبم که داروسازی شیراز

مریم گلم که زبان سپیدان

هاله خانوم که کامپیوتر لار

یاسی جونم که مامائی تبریز

مهرنوش عزیز که حقوق بوشهر

فریدا جونم که معماری اصفهان

فرزانه خانوم که ریاضی اهواز

شیوای عزیز که پرستاری شیراز

سحر عزیزم که مامائی کرمان

و بالاخره ماریای عزیز که کامپیوتر بوشهر

قبول شدن تبریکات صمیمانه می گم و امیدوارم که همیشه موفق و موید باشن .

اما خودمونیم فقط من موندم که باید بشینم پیش مامانم و سبزی پاک کنم اما  امسال همه شهرای ایرانو می تونم بگردم . یه ایرانگردی کامل .

خوب خیلی حرفیدم .

موفق باشید

الهام

نظر بدین

 
سلام

یه چیز بگم و برم

آقا امسال افتادیم از این شهر به اون شهر در گردش زهرا جونم ایمان عزیزم و اسرا خانوم گل دانشگاه قبول شدن از همین جا روی گل هر سه دختر خاله عزیزم رو می بوسم و بهشون تبریک می گم واقعا خیلی خوشحالم.

زهرا عزیز( که اینجا هم می نویسه) مهندسی سخت افزار میبد یزد ایمان خانم گل علوم دینی اصفهان و اسرا خانوم علوم تجربی ارسنجون انشالله که بعد از اینم شاهد موفقیت این عزیزان در دیگر عرصه های زندگی هم باشم.

پیروز باشید

الهام

نظر بدین

سلام

خوبین؟

بابا من هرچی به این زهرا می گم آپدیت کن می گم دچار بحران بی مطلبی شده دختر خاله هم انقدر بی معرفت میشه؟

آقا این زهرا اسطوره مرامو معرفتو منش دختر خاله دوستیه . میگین نه گوش کنید . ما بعد از یه هفته وقتمون آزاد می شه گوشیو بر می داریم شماره این اسطوره مرام و معرفت رو می گیریم بعد از اینکه شماره گرفت (بدون اشغالی) کلی ذوق مرگ زده می شم که هورا بالاخره موفق شدم.

بووووووووووووووووووووووق

بووووووووووووووووووووووق

بووووووووووووووووووووووق

...

(تا 16 بار باور نمی کنید شما هم اینبار می تونید بشماریدش.)

بله خانوم خانوما نیستن دوباره 4 روز بعد که وقت آزاد پیدا می کنم شمارشونو می گیرم .

بوق بوق بوق (این یعنی اشغالی)

باز ذوق می کنم که بله حاج خانوم خونست عزمم رو جزم می کنم که تا آزاد نشده دست از کار نکشم بعد از یه 10 دقیقه ای

بووووووووووووووووووووووووووووووق

بووووووووووووووووووووووووووووووق

هورا هورا

بهویه صدای نخراشیده : بله

الهام : بله و بلا زهرا خونست؟

(همون صدای نخراشیده که وحید اسمشونه) : تو سلام بلد نیستی ؟

الهام: خوب سلام زهرا کو؟

وحید: سلام اول احوالمونو بپرس بعد بپرس زهرا کو

الهام : اااااااااااااااااااااه خوب خوبی؟ زهرا کجاست؟

وحید : قربانت خیلی ممنون من خوبم تو چطوری؟

الهام : منم خوبم زهرا کو ( من همچنان عزمم در صدا کردن زهرا جزمه)

وحید : ای بابا تو ادب یاد نگرفتی؟

الهام : اصلا تو اونجا چیکار می کنی ؟

وحید: نمیگما

الهام : خوب نگو زهرا رو صدا کن کارش دارم

وحید : زهرا نیست رفته با باباش اینا مسافرت تا دو روز دیگه هم نمی یاد

الهام : زهرمار می مردی همون اول بگی؟

الهام : خدافظ

تق ( این صدای گذاشتن گوشی بود از طرف الهام )

خلاصه 1 ساعت اینجا وقتمون تلف شد بازم موفق به یافتن این حاج خانوم نشدم تا امشب هول و حوش ساعت 10 خود خانوم با معرفت زنگ زده بعد می گه الهام بی معرفت تو کجائی؟ یه سراغی از این دختر خاله نمی گیری؟

( شیطونه می گه... اا شیطونه بیخود می کنه حرف می زنه)

حالا شما قضاوت کنید من بی معرفتم یا زهرا؟

راستی من تا یادم نرفته از شهریار تشکر کنم بابت نظر خواهی. آقا شهریار گل بسیار تشکر آلودیم ( تریپ ابراهیم رهائی)

مدتیه نظر خواهی نداشتم خیلی تنبل شدینا دیگه نظر بدین دیگه

                                    نظر بدین